واما..........
بالاخره مامانی توی 17 هفته و3روزشما که امروز بشه شنبه 9 دی 1391 رفت سونو و.................... بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله حدسمون کاملا درست بود شما گل پسری عزیزم بابایی اینقدر عجله داشت که نزاشت برگرده باهم بریم سونو منم گفتم زودتری برم که از فکرش دربیاد بتونه بهتر دعامون کنه پیش امام حسین(ع).خلاصه تندی اومدم خونه براش پیام دادم؛ «رب هب لى من الصالحين _ فبشرنه بغلم حـليـم» (سوره مبارکه صافات آیات 100-101 ) که غافلگیر شد چون نگفته بودم میخوام برم سونو . کلی ذووووووق کردوقتی فهمید. چون بعدش فوری زنگ زدم گفت رفتی سونو؟؟؟! وخداروشکرکرد. ...
نویسنده :
مامان فرشته کوچولو
21:09