فرشته کوچولوی ما

واما..........

بالاخره مامانی توی 17 هفته و3روزشما که امروز بشه شنبه 9 دی 1391 رفت سونو و.................... بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله حدسمون کاملا درست بود شما گل پسری عزیزم بابایی اینقدر عجله داشت که نزاشت برگرده باهم بریم سونو منم گفتم زودتری برم که از فکرش دربیاد بتونه بهتر دعامون کنه پیش امام حسین(ع).خلاصه تندی اومدم خونه براش پیام دادم؛ «رب هب لى من الصالحين _ فبشرنه بغلم حـليـم» (سوره مبارکه صافات آیات 100-101 ) که غافلگیر شد چون نگفته بودم میخوام برم سونو . کلی ذووووووق کردوقتی فهمید. چون بعدش فوری زنگ زدم گفت رفتی سونو؟؟؟! وخداروشکرکرد. ...
9 دی 1391

باز هم کربلا

هوالمحبوب سلام کربلایی کوچولو ..انشالله حالت خوبه... بابایی باز داره میره کربلا اما ایندفعه بدون من وتو ..باز بهش زنگ زدن که برا اربعین امام حسین (ع) بره مریضای زائر رو خوب کنه.اما ایندفعه زودتر برمیگرده پیشمون.گفته حتما میره از امام حسین تشکر ویژه میکنه برا هدیه ای که به ما داده چندتا لباسم قرار ببره تبرک کنه تا همون موقع که دنیا اومدی تنت کنیم.. اینقدرم عجله داره که بدونه تو پسری یا دختر که نگو.... هر روز میگه نمیری سونو تابفهمیم امام حسین(ع) چی بهمون هدیه داده بابا 5 شنبه میره منم چون دلش نشکه همون 5 شنبه که دیگه 17 هفته شدی میرم سونو ببینم آخرش معلوم میشه شما چی هستی یانه !! هر چند ما خودمون حدس میزنیم شما گل پسری راستی کو...
5 دی 1391
1